۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

باد هم دیوانه ی فریادهای ماست!

- دلتنگ بارانم  که نامت را، بر شیشه‌های مِه‌گرفته، باز بنویسم!
- مابین فصل‌ها، آواره‌ ی توام، ای فصل ناپدید!
- لب‌های بوسه‌خواه تو را یاد می‌کنم: باران ناشکفته پاییز!
- از نگاه آبی‌ات، اندوه من بسیار مشحون است!
- می‌روی، پشت سرت پاییز می‌آید!
- کاش می‌شد لااقل با ابرها، مرزها را پاک کرد!
- باد هم دیوانه ی فریادهای ماست؛ در تنگنای گردبادگونه ی ِ همآغوشی هایمان!
- بیش از هزار بار نبوسیده‌ام تو را. قحطی است ماه من!
- بارش شدید و جیغ و داد سیل: چشم‌های تو. چشم‌های من!
- گاهی سراغی از دل دیوانه‌ام بگیر. شب‌ها که ماهتاب...!
- هیچ‌کس پنجره را این‌همه تحریم نکرد. ماه وقتی که نبود!
- و خزان هم وسیع‌تر شده است، از همین ابرهای بی باران!