۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

لبهای تو، بوسه، آزادی بیان!

طعم لبهای تو
شاید جزو چهار مزه ی اصلی نباشد
 اما
جزو اصلی ترین مزه های زندگی هست!

شب‏
لب‏هایت را با بوسه‏‏‏‏ای می‏بندم،
 باور کن بوسه نمی‏فهمد
آزادی بیان یعنی چه؟!

وقتی آرام
خودت را جا می‏دهی میان بازوانم،
دنیا آنقدر کوچک می‏شود
که می‏توان خدا را با یک بوسه کشت!

من زبان تو را نمی‏دانم
امّا حرارت لب‏هایت را خوب می‏فهمم.
چشمانت را ببند،
بگذار گرمای تنت را خط به خط بخوانم.

خشاب لبهایم را می‌گذارم
و سینه های بیقرارت را بوسه‌باران می‌کنم...
با آه کشیدنت خشابم را دوباره پر می‌کنی
و نیمه جان
وصیت می‌کنی: گردنم را فراموش کردی!

بر تنت بوسه می‏زنم،
شاید بوسه‏ی من همانند عصای موسی
راهی به سوی رستگاری بگشاید!

لب هایت را
که از طعم زندگی حذف کنم
چه بی مزه لحظه هایی رقم می خورد!