۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

بیا مرا بتراش!

بیا در بسترم امشب!...

ز عشق آتشین تـو به سـوز دیگرم امشب
به رؤیایی که می بینم که تابی بـرسـرم امشب
چو قرص ماه آتشپاره افتی در برم امشب
به دستان تو می بخشم تن عصیانگرم امشب
بیا در بسترم امشب

 :x :* @};-
برای حس گـرمایت به حسرتگاه تنهایم
به بستر بی تو می سوزم، به آتشگاه بیجایم
چو شاخ عشق تر روییده این حرص زیبایم
که داغ بوسه هایت گل زند برپیکرم امشب
بیا در بسترم امشب

 :x :* @};-
به روی شانه هایت ریز،عـطـر تـازه ی مـویم
به دور گردنت پیچد دو دستم تا به بازویم
به تنگ سینه ات بفشارجسم داغ و خوشبویم
به شعرم بهر آغوشت خودم عریان ترم امشب
بیا در بسترم امشب

 :x :* @};-
فرار از خود نمایم در برو ودوش تو می گردم
ز هر سو در تو می پیچم، عسل نوش تو می گردم
به شور وشوق سرمستی هم آغوش تو می گردم
دوتا پیکر یکی گردد، تو را در خود برم امشب
بیا در بسترم امشب
:x :* @};-

بیا مرا بتراش

بیا مــرا بــتــراش ای تـنـم به دستانت
به بت سرای دلت در شبان رؤیایی
بیا مرا بتراش تا سحـر مرا بتراش
به لمس و بوسه و ناز و نیاز و زیبایی
 :x :* @};-
بیا مـرا بتراش از حریر و ابـریشم
به بسـتر شب تنهایی سوزعریانـت
به شـوق پـنجه کشیدن ز پای تا به سرم
چـو نور وسوسه ی شمع ذوق چشمانت
 :x :* @};-
ز بوسه ریز لبانت ببـار گــل به تنم
شـراب تشنگی عشق در گلـویم ریز
بـبـر دلـم بـه ســر بـال های مـژگـانت
به جـذبه های نگاهت ز خود فرویم ریز
:x :* @};-
بکش مرا به خم و پیچ های آغوشت
به کوره ی نفــسـت آتشم کن،آبم کن
میان عشق قـوی پنجه ی دو بازویت
بگیرم و بـفشار، بشکن و خرابم کن

 :x :* @};-

باغ آینه!

ذهن ِ من درگیر آغوش توست

روی سیــنه هایت می خوابم

تا سنگینی ذهن ِ من را حس کنی!

:x :* @};-

اززیرچـــانه ات تا

گــودی کوچـــک دورافتـــاده ای روی شکمــــت

عبـــوربایـــد کرد

فقــــط باید ازگذرگاهـــــی بگـــذرم

که زبانـــ ـم را آویزان می کنــــد!

:x :* @};-

و حتی از عمر تاریکی کم می شود

وقتی در تاریکی همدیگر را می بوسیم

آن چنان عاشقانه

و پر از لمس

:x :* @};-

وقتی روی من خم می شوی ،

جاذبه، سینــه هایت را روی چشمانم آویزان می کند.

نگاه ِ من ،

تکه یخی است ،که میان سینـه هایت ذوب می شود!

تو لغزش جاری شدنش را تا روی ران هایت حس کن.

:x :* @};-

راحت بخواب!

انگشتانم به مرور خطهای صورتت ،مشغولند!

نوازش ِ رخ ِ خوابت،خوب است!

با زبانم خطوط لبانت را باز نویسی می کنم...

مزه ی رُژ ِلبهایت ،در طعم لبهایت گم شده است

لخت و هوس انگیز

روی آینه دراز می کشی

که به خودت چسبیده باشی؟!

پس سهم من چه می شود؟!

بر آینه حرام باد

لذت همآغوشی با تو!

:x :* @};-
شعرهایت داغ داغم کرده اند

حالا فقط آغوش تو را کم دارم

آن باغ آینه را ارزانی ام می کنی؟!...