پیرهنی از آسمان
تن کن
و تقاصِ ِ
تمام عشق های نیمه تمام تاریخ را
بر تنم بریز
و لب تر کن تا
جهان برگردد به سده ی ١٩
و ما پرت شویم پشت میز کافه ای چوبی،
وسط پاریس
و این بار
من
امپرسیونیسم را
ابداع کنم
به عشق کشیدن لبخندهای تو در آفتاب!
تن کن
و تقاصِ ِ
تمام عشق های نیمه تمام تاریخ را
بر تنم بریز
و لب تر کن تا
جهان برگردد به سده ی ١٩
و ما پرت شویم پشت میز کافه ای چوبی،
وسط پاریس
و این بار
من
امپرسیونیسم را
ابداع کنم
به عشق کشیدن لبخندهای تو در آفتاب!
**********
واج آرایی نت های تنت با تنم را چه کنم؟
از این هماهنگی شاعرانه اما اشتباه
هیچ خوشم نمی آید
اشتباه کردم که فیزیکدان نشدم
اشتباه کردم که نشستم به بافتن خودم به تو
بس که بافتمت
بس که شکافتی
بس که کور شدند این گره ها
به کوری چشم تو،
دیوانه هم که نشوم،
دیوانه ات خواهم شد!...
از این هماهنگی شاعرانه اما اشتباه
هیچ خوشم نمی آید
اشتباه کردم که فیزیکدان نشدم
اشتباه کردم که نشستم به بافتن خودم به تو
بس که بافتمت
بس که شکافتی
بس که کور شدند این گره ها
به کوری چشم تو،
دیوانه هم که نشوم،
دیوانه ات خواهم شد!...
**********
ریه هام از تو لمه می زند
بس که نفس کشیده ام ات
و بدیهی ست که
ذره ذره در شعر تکثیر شوی
با هر بازدمی
و اگر قرار به خداحافظی باشد
در آینده ای نزدیک
بدیهی ست که
خوشحالم از شلوغی گره خورده به عصرها و
چراغ هایی که تا به ما می رسند قرمز می شوند
دوستت دارم هایی که نمی گویم را
نگفته بشنو
و قول بده اگر دندان هایت در خواب شکست
نگرانم شوی!
بس که نفس کشیده ام ات
و بدیهی ست که
ذره ذره در شعر تکثیر شوی
با هر بازدمی
و اگر قرار به خداحافظی باشد
در آینده ای نزدیک
بدیهی ست که
خوشحالم از شلوغی گره خورده به عصرها و
چراغ هایی که تا به ما می رسند قرمز می شوند
دوستت دارم هایی که نمی گویم را
نگفته بشنو
و قول بده اگر دندان هایت در خواب شکست
نگرانم شوی!
**********
آسمان آبی ست،
اگر بگذاری.
انجیر ها می رسند
ما می رسیم
باران هم هست هر از گاهی،
اگر بگذاری.
اگر بگذاری.
انجیر ها می رسند
ما می رسیم
باران هم هست هر از گاهی،
اگر بگذاری.
دست هایت را ببین!
دلم را ریخته ام کف دست هات
و قرار است همین پاییز
دوباره سامان بگیرد
هوس بوسه هایی که به هم بدهکاریم
اگر بگذاری!...
آغوش مي گشايم
چه زيباست
سرخ وآبدار
در تبسم دهانت شكفتن
ازشوق
در فشار آرواره هايت آب شدن
و با صدف دندان هايت
از ستاره ها سخن گفتن.
شيرين من!
اين هندوانه رسيده را
پاليزبان پير
براي من نگه داشته است!
لازم نيست بغلت كنم
و به خانه ببرم!
بر همين خطوط موازي جاليز
چاقويم را شكوفا كن
بر نصف النهار تنت!
دلم را ریخته ام کف دست هات
و قرار است همین پاییز
دوباره سامان بگیرد
هوس بوسه هایی که به هم بدهکاریم
اگر بگذاری!...
**********
آغوش مي گشايم
كبوتر مهرباني ات را
تا پرهايت را
لمس كنم
وبقبقوهايت را
بنوشم.
**********
كاش
دانه ي گندمي باشم
درتبسم منقارت !
**********
سرخ وآبدار
در تبسم دهانت شكفتن
ازشوق
در فشار آرواره هايت آب شدن
و با صدف دندان هايت
از ستاره ها سخن گفتن.
شيرين من!
اين هندوانه رسيده را
پاليزبان پير
براي من نگه داشته است!
لازم نيست بغلت كنم
و به خانه ببرم!
بر همين خطوط موازي جاليز
چاقويم را شكوفا كن
بر نصف النهار تنت!
در اين چله ي برف ريز
كه تبسم تركه هاي انار
بخاري مارا روشن نمي كند
گاهي تويي
و قناري شعرم
كه به گيسوانت پناه مي برد
گاهي منم
ودوگنجشك آشيان گم كرده
كه بر كف دست هايم مي لرزند!
مهربان!
شايد تا فردا
همه ي ما يخ زده باشيم!...
*********
به پهلو که بخوابی،
دنیا تمام می شود؛ بهشت آغاز.
به پهلو که بخوابی
پل صراط
می شود درست جایی میان نوازش لبهای من
بر چشمان تو.
صبح
من می مانم و بوی تنت
که روی پوست تنم جا مانده،
اکنون
وقت عشق بازیِ دوباره و هزارباره است!
و من به بوی بدنت دل می بازم
با تمام حضورم
لمس می کنم ضربان زنانگی ات را
هر چه باشد
همه می دانند از آن منی ، تو!
این که همیشه در هراس پلک زدن هایت هستم
چیز عجیبی نیست
این قصه به هزار و یک شب می انجامد!...