۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

در کنار جام باده ات!....( پیشکش میترای نازنینم؛ پاسداشت تولّد زیبایش)

روز یا شب هیچ فرقی ندارد این گردش زمین
شاید زمین هم مست شده
که شب و روزش با هم
قاطی است
مثل من
که گوشه نشسته ام
در کنار جام باده ات!...
***
هیزم شکن آخرین ضربه تبر را می زند بر دختر پیر جنگل
و آخرین چیزی که کاشتی
برباد می رود؛
اما با آنچه در تنم کاشتی چه می کند؟!
***
این آغوش باز و
این هم
..
تو.
چه می کنی با این؟!
http://khanoomiaghaii.persiangig.com/61.jpg
تو
ورای تصوراتم
دور تر از دستانم
فراتر از باورم
اما
در تیر رس نگاهم.
.
.
.
همیشه می بینمت نازنین.
هوای تو
شب،
تب...
هیجان،
بی‏خوابی...
قهوه‎ی تلخ
بوی تو...
.
.
هنوز از هُرم تنت، دارد می‎سوزد تنم!...
*** 
دو سیب سرخ
زیر پیراهنت داری
که مدام من ِ لاییک را وسوسه می کنند
برای بازگشتن به بهشت
و گاز زدن ِ پی در پی ِ خود!...
*** 

گاهی اوقات
لازم است لذذذّت باز کردن بعضی گره ها را
به جای دست ، با دندان امتحان کرد!
تو این طور فکر نمی کنی، عزیزم؟!

***
برای شمردن روزهای باهم بودنمان تقویم نمی خواهم
لکه های خونی
روی ِ این ملحفه سفید
خود گواه روزهای عشقمان است!...
*** 
امشب تا آخرین نفس 
با تو خواهم جنگید!...  لباس رزمت را به تن کن!
تا سپیده راهی نیست
دشتِ نبردت را آماده کن
دروازه ی بهشتت را فتح خواهم کرد!...
*** 
همچون شعله ی سیگارم 
می سوزم از هوس همچون این جام شراب می خواهمت
در شب ِ زادنِِ خورشید
نازدختِ اهورا،  میترا
هوسبازی ام گل کرده!
آماده ای؟!...
*** 
چقدر باغ تنت را دوست دارم: لیموهایت پر آب و شیرینند
انجیرت  دهان باز و رسیده
بادام چشمت خمار و مست
لب های انارت گس و آتشین
و این هلوی خوش ترکیب اندامت...
باغ تنت را به آتش می کشم
در این شب بی فردا!...
*** 
اگر به فکر جنگی تن به تن هستی بفرما!
ما که آماده ایم!...
*** 
درخت عشقمان به آبیاری ات محتاج است
بیا بر این
تن تشنه ببار!...
***
بندبند اندامم را زنجیر می کنم
تا بیاویزم به گردنت
به افتخار زمانی
که باهم بودیم!...
***
می خواهم عشقم را فریاد بزنم اما با کدام نیرو؟!
با کدام صدا؟
همه را تو با خودت بردی
حتی خود من را
تنها امروز اینجا
لاشه یی مانده
از عاشقی تماشایی!...
***
گفتی: "نرو! بمان!
برای تو هنوز اینجا جا هست؛
ملحفه ها هنوز بخاطرت باکره مانده اند!"
می مانم!...
پنجره هنوز آغوشش را نگشوده
و من
تا صبح روشن میلادت 
طعم لب هایت را
مزمزه می کنم!...
***
دلم برای انحنای تنت تنگ شده کمرم می شکند 
اگر دستت
دورش تاب نخورد!
بی تو این تخت
خالی و سرد و افسرده
بی تو این هوس، وحشی و داغ
بی تو این تب تند است وکشنده!...
***
سیگارها برای چه روشن می شوند؟!
  زیر سیگاری 
پر است از انتظار سیگار مارلبروی سفیدم
نمی خواهم جز لب آتشینت
هیچ سیگاری 
لبم را بوسه دهد!...