نفسم را طوری تنظیم میکنم
که وقت بازدم تو
دم من باشد!
***
حقیقت است
این که تو تنها واقعیتِ مبهمی...
***
بيا آبي باش
به رنگ آسمان
تا من هميشه سر به هوايت باشم...
***
هرگاه مي خواهم بدانم چقدر دوستت دارم
تصور مي كنم كه نيستي
آن وقت معيار تنهايي ام را مي سنجم.
***
دوست دارم براي ِ آغوشت بميـــرم
مثل ِ سربـازي بـراي ِ وطن
"تو" را
آن قدر می خواهم
که از توان حرف هایم بیرون است...
***
چشمانت را که می بندی
تازه فرصت زندگی پیدا می کنم
در آغوش خفتـگی معصومانه ات
بی هراس گم می شوم
***
پيش تو
قبله ام دوتاست
بگو به خدايِ كدام چشمت سجده كنم؟
***
خماري چشمم را
مُخدّري از لب هايت بنوشان.
***
گم شدن را دوست دارم کاش
زودتر پیدایت کرده بودم عشق من
***
داشتنت یعنی تجمع تمام دوست داشتن ها...
و من چه خوشبختم از داشتنت...
***
بگذار با خیالی آسوده برای تو
سالادی باشم از عشق
***
به ارتفاع ابديت دوستت دارم
حتي اگر به رسم پرهيزکاري هاي صوفيانه
از لذت گفتنش امتناع كنم
***
عمق چشمهاي تو را
راهي به رهايي نيست
اينجا مرگ من حتمي است.
***
جانم، جانت
روحم، روحت
و تنم، تنت را می خواهد... .
***
وقتي نيستي
فاصلهي ميان انگشت هايم
جاي خالي دستت را
مدام گوشزد مي كند.
معجزه است این دستان سرد تو،
وقتی که تن مرا اینچنین آتش میزند.
***
از تپش هاي قلبم
خواستنت را كه بگيرم
مي ايستد
مرگ من به همین سادگی است، عشق من
***
تا من ساكن مردمك هاي چشم توام
دست هيچ جاذبه اي
به پایم نمی رسد
***
سياهي شب
خلاصه اي از
چشم هاي توست
***
مي دانم
نردبان دلتنگی ام
به بام آغوش تو ختم نمي شود