طعم لبهای تو
شاید جزو چهار مزه ی اصلی نباشد
اما
جزو اصلی ترین مزه های زندگی هست!
شب
لبهایت را با بوسهای میبندم،
باور کن بوسه نمیفهمد
آزادی بیان یعنی چه؟!
وقتی آرام
خودت را جا میدهی میان بازوانم،
دنیا آنقدر کوچک میشود
که میتوان خدا را با یک بوسه کشت!
من زبان تو را نمیدانم
امّا حرارت لبهایت را خوب میفهمم.
چشمانت را ببند،
بگذار گرمای تنت را خط به خط بخوانم.
خشاب لبهایم را میگذارم
و سینه های بیقرارت را بوسهباران میکنم...
با آه کشیدنت خشابم را دوباره پر میکنی
و نیمه جان
وصیت میکنی: گردنم را فراموش کردی!
بر تنت بوسه میزنم،
شاید بوسهی من همانند عصای موسی
راهی به سوی رستگاری بگشاید!
لب هایت را
که از طعم زندگی حذف کنم
چه بی مزه لحظه هایی رقم می خورد!
شاید جزو چهار مزه ی اصلی نباشد
اما
جزو اصلی ترین مزه های زندگی هست!
شب
لبهایت را با بوسهای میبندم،
باور کن بوسه نمیفهمد
آزادی بیان یعنی چه؟!
وقتی آرام
خودت را جا میدهی میان بازوانم،
دنیا آنقدر کوچک میشود
که میتوان خدا را با یک بوسه کشت!
من زبان تو را نمیدانم
امّا حرارت لبهایت را خوب میفهمم.
چشمانت را ببند،
بگذار گرمای تنت را خط به خط بخوانم.
خشاب لبهایم را میگذارم
و سینه های بیقرارت را بوسهباران میکنم...
با آه کشیدنت خشابم را دوباره پر میکنی
و نیمه جان
وصیت میکنی: گردنم را فراموش کردی!
بر تنت بوسه میزنم،
شاید بوسهی من همانند عصای موسی
راهی به سوی رستگاری بگشاید!
لب هایت را
که از طعم زندگی حذف کنم
چه بی مزه لحظه هایی رقم می خورد!
براستان كه سر من بر آستانه تست
پاسخحذفنواى روز و شبم شور عاشقانه تست
هماره تير دلم را به تير غمزه مزن
چرا كه پرورش او به آب و دانه تست
طعم لبهای تو آنروز مرا ویران کرد
پاسخحذفدوست دارم باز هم
زیر آوار همان شوق لطیف
طعم لبهای تو را حس بکنم ...
در خواب هایم صید آغوش توام
پاسخحذفکه صدایت
اندوه چشمانم را مدارا می کند
و نگاهت
که غربت لحظه ها را به تاراج می برد ...
این شعر های نا نوشته و
این حرف های ناتمام
می چکند از بلندای انگشت ها
و تبر می زنند بر سطر های نیمه کاره ام ...
در خواب هایم بومی دست های تو ام
که نبودت سنگ درد می زند بر سینه
و راه های نا رفته را به بیراهه می کشد...
عالي بود واقعا زيبا مينويسي
پاسخحذفبرای میترای نازنینم:
پاسخحذفبـ ـه آخر ماجرا که می رسیـ ـم همیشه
خطوط لبـ ـهایت از جایی آغـ ـاز می شوند٬
شک نمی کنم
هـ ـرگز٬
بـ ــه هیجـ ـانی که می بارد با ذوق
از نگـ ـاهِ نقره ایِ تـ ـو
تا
چشـ ـم های نیـ ـمه بازِ من
ممنون سر زدي
پاسخحذفواقعا با شعرات حال ميكنم
بازم ممنونم
بيا به خلوت بیماهتاب من بگذر
پاسخحذفبه شام تار من ای آفتاب من بگذر
کنون که ديدهام از ديدن تو محروم است
فرشتهوار شبی را به خواب من بگذر
نگاه مست تو را آرزوکنان گفتم
بيا به پرتو جام شراب من بگذر
اگر که شعر شدی بر لبان من بنشين
اگر که نغمه شدی از رباب من بگذر
فروغ روی تو سازد دل مرا روشن
بيا و در شب بیماهتاب من بگذر
شبی کرم کن و در کلبهام قدم بگذار
مرا ببين و به حال خراب من بگذر
[بوسه][قلب][گل]
برای میترای نازنینم
پاسخحذفتمام این راه ِتنگ و تاریک
به آغوش تو
منتهی می شود!
استخوانهایت
باید خیلی محکم باشند
وقتی تصور می کنم
در آغوشم می فشارمت!
نذر کرده ام دستانم را
قربانی آغوشت کنم
کاش هم آغوشی با تو
بهایش .نانجیبی نبود!
تا میدیدی
گاه بوییدن نفسهایت
شعله داغ لبهایم
روحت را چگونه شعله ور می کند
که چون رعد
از من عبور خواهی کرد...
وااااایییییی!
پاسخحذفسسسسسسسسسسللللاااااااااممممم
آقا فرهاد خودتی؟؟
همونی که بوسه فرانسویو داشت؟
میترا جووون خودتی؟
من باورم نمی شه که دوباره پیداتوووووون ککرددددم
اتفاقی اومدم اینجا با خودم گفتم چقدر شعرات شبیه خدا بیامرز بوسه فرانسویه! وقتی که مرا ببوس شروع شد و اسم فرهاد و میترا رو دیدم ذوق مرگ شدم باورم نمیشه!
من آرمینام همونی که تن تند بهتوون سر میزدا!
آآآآخخخخ ججججوووووون
فرهاد به آرمینا:
پاسخحذفسلام آرمیناجون!
مرسی که دوباره با ما همراهی ؛ و شرمنده که این همه واسه یافتن ما به زحمت افتادی. می بوسمت گل نازم!
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
پاسخحذفامروز اگر به آسمانم نگاه کنی
می بینی چگونه دوست داشتنت را به جان خریده ام
که اگر سیمرغی
لانه کن در دستانم
و آفتاب را از تیغ کوه
به ضیافت شعرم بیار
بیا و ببین
عشق همین خط هایی ست که
روی پلک ها می دود
و نبودنت همین توفانی
که ملاحان چشمانم را
غرق می کند
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
شما که تجربه کردین ، اسم من که میاد همه فرار
می کنن ، پس چرا ؟!!!!
من بی مايه که باشم؟!!!
سلام فرهاد عزیز واقعا که حق و الانصاف خوب مینویسی و من عاشق وبلاگت شدم ..سالها بود که این سبک شعر و احساس رو فراموش کرده بودم...ممنونم
پاسخحذففرهاد برای میترای نازنین:
پاسخحذفاز تماشای تو
قسمتهای ناقص جهان شکل می گیرد ،
و من که تهران را با کفشهای تو اندازه گرفته ام ،
خسته ام ؛
مچاله انگار نقشه ی جغرافیای کف پام،
چروک چون حرف چ مثل چادر!......
بزرگ نشده ام که کوچک شوم !...
دارم از این همه دل رفتگی ها می ترکم !..
تب نکرده ام
که سی و هفت درجه به سمت تو بچرخم ،
زاویه ی چرخش دلم
جاذبه ی جانم
همواره به سوی توست
خورشید من!
نازدخت اهورا:
میترا!
************
عزیزم! اصل همه چیز خودت هستی. توکه هستی همه چیز هست. نباشی، هیچ چیز نیست! هرکس آمد قدمش روی چشم، نیامد بالاتر از چشم!!!
"بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم؟ بی تو به سر نمی شود!"
اهلی ترین جای دنیا
پاسخحذفچشمان توست
که مرا
وحشی می خواهد!
آتش میگیرم و
ویران میشوم با هر نگاهت
دیگر پلک زدن چرا
تاب خاکسترم را هم نداری ؟
*************
مرسی فرهاد عزیز و دوست داشتنی ام ، مثل همیشه خیلی لطف داری!