میآیی/در آغوشم میگیری/ و کویر ِ تنم را/ به دریاچهای مبدل میکنی ** نبرد نابرابری است!/ جنگ چشمهای تشنه و مشتاق من / با لباسهای خواب همیشه مزاحم تو** حسٍ زیبایی ست/این که لب هایم/ تنها لهجه ی بوسه های تو را می فهمد!** پود می شوم بر تار اندام رویایی ات / نقش هوس را چه ماهرانه می بافیم/ روی دارِ بستر هم آغوشی!** ساعت صفر عاشقی / لحظه ی س.ک.س من وِ توست!
این عقربه های صبور
پاسخحذفاین ساعت های خسته
روزگار بی تو بودن را ورق می زنند
از آسمانم می گذری و
دامنم پر از بنفشه می شود ...
****
یادت یک حبه قند است
فنجان دلم را
آرام آرام شیرین می کند
****
بسیار جالب بود فرهاد عزیز !
خدا نکند جزغاله شوی...
همه روزهایت ملس !