۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

آغاز تو در انتهای شب ! (کوتاه سروده های هات من برای تو)

چنگ می زند به تار احساسم
نسیمی که مست از موهای تو می گذرد
 ***
پهنه ی چشم هایت را فیلتر کن
عبورش با من
 ***
پرت که می شوم از مرحله
آغوش تو باز هدایت گر است
***
آفتاب هم که باشی
آین همه حرارت وسط زمستان معجزه است
 ***
روبه رویم که کم می آوری
بسیار می خواهمت انگار
  ***
فاز می پراند چشم های تو
هربار که پلک بر هم می زنی
  ***
تو آغاز شدی
و این انتهای شب است
  ***
موج های دریا کم ندارند
از تلاطمی که تو بر پیکرم روا می کنی
  ***
پک که می زنی لب هایم را
عجیب غرق می شوم در نمناکی ات
  ***
شب ها ستاره ها از چشم هایت جان می گیرند
تو که در خوابی چه شب تاریک است
  ***
با هر که باشی
هر جا که باشی
دو راهیِ دست هایت به آغوش من ختم می شود!