تـن تـو آهـنگی است
و تـن من کلمه ای است
که در آن می نـشیند
تا نـغمه ای در وجود آیـد
سروده ی که تـداوم را می تـپد!
***
سهم من از درد
کنج دالانی ست
که تو آنجا کنارم آرمیده ای
بی حرف!
بی حرف!
***
بهایِ ناچیزی ست٬احساس من مقابل دیوانگی هایِ تو...
و هَـمین روزمرگی هاسـت
حاشیه سازِ لبخندهـامان
تو اما ٬
از آنِ هر لحظه می شوی
دُرُسـت دَر مجاورتِ آغوشم٬
و قَلَم می زنی
تراژِدی هایِ تَمامِ روزگارم...
***
استخاره می کنم
با برگ برگ تنت
به نیت چشیدن شیرینی لبانت!
***
چشمهایت
آدم را تا مرز کفر میبرد،
لبهایت امّا
معجزهی ایمان است!
*** در خط خطی ِ ابروانت
به دنبال نیم خطی می گردم
که مرا به هرزگی دعوت می کند...
*** از سرخی لبانت نمی توانم به این راحتی گذر کنم
می شود چشمانت را ببندی؟!
***
رعدی بزن
می خواهم از رنگین کمان ِ خیس ِ لبانت
فرود آیم!...
***
در نگاهت
همهی مهربانیهاست:
قاصدی
که زندگی را خبر میدهد
و در سکوتت همهی صداها:
فریادی که بودن را تجربه میکند.
***
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد-
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
*** خوب حرف زدن یک هنر است
امّا خوب بوسیدن یک معجزه است.
***
پنجره ها را باز کن
تا عاشقم شوی!
هوا پر از دوستت دارم های من است!...
*** مدت هاست به دنبال خودت می کشی ام
از همان روزی که
نگاهت با نگاهم پیوند خورد!...
***
***
بهشت می شود،
خلوتم..
وقتی مستی چشمهایت،
نگاه نگران مرا،
خواب می کند!
درهفت آسمان همین یک ستاره بس است
پاسخحذفنگاه تو را چشمهایم رصد می کنند
من از دورترین سیاره ی دوستی
به رویایت پرت می شوم
و صدایی از جنس نور خواب هایت را زمزمه می کند
در دست هایت فرو می روم
و گوشه ای در چین ملحفه ات سر برمی آورم
...
پشت هجاها پنهان می شوی
پاسخحذفو در هرسطردوباره پیدایت می کنم
باا شعرم چه می کنی
که پریشان همچو خیالم به سویت می دود .
درانزوای این واژگان غریب
خط ها تو را کم دارند
که همیشه زودتر از ذهنم به کاغذ می رسی.
و دستهایم که ازهراس نوشتن جوهری می شوند
حروف نامت را عاشقانه در آغوش می گیرند.
می میرم از کلام بلاتکلیف چشم های تو
خلاصم کن
بر شعرم ببار !
پنجره ها را باز کن
پاسخحذفتا عاشقم شوی!
هوا پر از دوستت دارم های من است