۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

ترانه ساز شب های بارانی من

http://s1.imgdl.ir/images/9bvany7aiksec23v5zsh.jpg 

گاهی
خدا
انسانی را
هدیه می‌دهد به انسان!...
***
غاز می شوم...
افسانه ی لب هایم را ورق بزن،
فصل اول تنم را تو بخوان،
بی مقدمه!...
***
طعم گس شرابی
که از لب هامان می چکد،
عجب کهنه می کند افکار هوس هامان را!..
مستم،خراب
خراب
خراب
پیک هایت را که سر می کشی،
پیک هایم را که سر می کشم،
رنگ به رنگ می شویم مانند پیک هامان
باز
باز
باز
فاز می دهد  پاستیل شیبا
آن طور که مست می کنی
این طور که مست می شوم
آوار می شویم
می پیچیم.....
نفس هایت را به من ببخش
حرارت لب هایم از آن تو
پیک اول،پیک دوم،پیک....
پیک چندمیم؟
از دستمان می رود شمارش...
چه بود اسمش؟...آهان پیک هااااااا
می روی
می روی
مست ،مست
خراب،خراب
***
حالا اگر آن دنیا هم نباشد،
در همین دنیا پاداشم را گرفته‌ام.
با داشتن تو!
***
امشب پنجره ات را باز کن
باد قول داده بوسه هایم را به تو برساند..
لب‌های خوبی داری،
به لب‌های من هم سر بزن
خوشحال می شوم عزیزم!
علت گرم شدن زمین
گرمای لب های توست
نه هیچ چیز دیگر!
***
چشمان تو
اگر نبود
دنیا چیزی نداشت
که نیوتون کشفش کند!
***
باران ترانه ندارد
چشم های تو
ترانه ساز شب های بارانی من است...
***
هیچ لغت نامه ای نمی تواند معنی کند
معنایی را که تو به زندگی ام می دهی
***
تمام اوقات من
با تو شرعی می شود...
***
همیشه با تو
تکرار مکررهایم پرمعنی می شود...
***
...و تو حجمی از سکوت شده ای
میان هجوم بوسه های بی امان من...
***
راحت بخواب!
انگشتانم به مرور خط های صورتت ،مشغول اند!
نوازش ِ رخ ِ خوابت،خوب است!
با زبانم خطوط لبانت را باز نویسی می کنم...
مزه ی رُژ ِلبهایت ،در طعم لبهایت گم شده است!
***
و حتی از عمر تاریکی کم می شود
وقتی در تاریکی همدیگر را می بوسیم
آن چنان عاشقانه
و پر از لمس!
***
بودنت را دوست تر می دارم
وقتی پنجه در کمرم حلقه می کنی
به آغوشت سفت عشق می ورزم
و به اجبار می داری ام
که به هیج فکر نکنم جز تو
ببخشید خانم محترم
شما احیانآ کار و زندگی ندارید
که بست نشسته اید لا به لای افکار من؟!
و من می دانم
زمانی خواهد رسید،
همچنان که در آغوش کسی خفته ای،
ستاره ها را
به یاد من خواهی شمرد!

*************

 ولنتاین  ، اسپندارمذگان یا هرچه هست، بر اهالی عشق مبارک!

۵ نظر:

  1. فرهاد عزیزم!
    "ولم تایم(!)"، "سپندارمذگان" و "یاهر چه هست(!)" بر شما هم شادباش


    عجب لبی ! شكرستان كه گفته اند ، اینست
    چه بوسه ! قند فراوان كه گفته اند اینست
    به بوسه حكم وصال مرا موشح كن
    كه آن نگین سلیمان كه گفته اند اینست
    تو رمز حسنی و می گنجی ام به حس اما
    نگنجی ام به بیان آن كه گفته اند اینست
    مرا به كشمكش خیره با غم تو چه كار ؟
    كه تخته پاره و توفان كه گفته اند اینست
    كجاست بالش امنی كه با تو سر بنهم
    كه حسرت سر و سامان كه گفته اینست
    نسیمت آمد و رؤیای دفترم آشفت
    نه شعر ، خواب پریشان كه گفته اند اینست
    غم غروب و غم غربت وطن بی تو
    نماز شام غریبان كه گفته اند اینست

    پاسخحذف
  2. آبی هایت را
    هنوز
    به یاد می آورم
    روزی که
    تو
    به عصرهای کوچه
    باز می آیی
    باران
    از بوی تو
    بر می آید
    رفیق ممنوع
    ای کاش
    دوباره
    می دیدمت

    ***

    سرخ و
    زلال می شوم
    آنگاه که
    به نوروزی ترین لحظه های
    چشم های تو
    باز می آیم
    بهار
    مثل آواز های تو
    هنوز و
    همیشه
    زیباست
    بر آینه های باران
    مویی
    آشفته کن

    ***

    آن طرف باران
    همیشه
    کسی ست
    که
    صدایت را می شنود
    با این همه
    به کوچه های با د
    هرگز
    چیزی مگو

    ***

    پس چگونه
    به یا د می آوری
    آن حقیقت پنهان را
    هنگامی که
    با من
    از عشق
    اینگونه سخن می گویی

    پاسخحذف
  3. همه ستاره ها
    از سرزمین پلک ها ی تو
    می گذرند
    اینجا
    منم و
    دنیا ی خاطره ها
    دختر کوچه ها ی شب حادثه
    کی به آوازها ی آینه
    بر می گردی

    ***
    هرگز
    نگفته ای
    که سفر به کجا می کشد
    پرواز
    به شادمان ای بزرگ
    باری
    مهم
    دوست داشتن تو
    در همه عصرها ی باران
    بود

    **********

    مرسی از شعرهای زیبا فرهاد دوست داشتنی ام !

    "گاهی
    خدا
    انسانی را
    هدیه می‌دهد به انسان!..."

    پاسخحذف
  4. عریان که می شوی
    هزار پروانه رنگین
    سیاهی شب را به تاراج می برند
    و من غرق شدن در رفتار تشنگی را
    دوباره باور می کنم

    ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ

    پاسخحذف
  5. باید زبان درخت را بدانی
    تا ریشه هایم را بفهمی
    و نوازش کنی ساقه هایم را
    که می لرزند در مسیر نگاهت ...
    آسمان به رنگ نفس هایت
    نشسته بر سرم
    و باران که شکل چشم های من ست
    بر چتر پلک هایت جاری می شود
    گر گرفته چشمان نجیبت
    قد کشیدنم را چه آسان می کنند و
    من آرام آرام جوانه می زنم
    در بستر امنی که تا اعماق زمین گسترده شده است
    و طعم بوسه هایت که
    آوند های پیکرم را
    لبریز حیات می کنند
    چشمها را می بندم
    و خیال آمدنت شکوفه بارانم می کند
    من درخت نیستم
    ... زن ام

    پاسخحذف